ورق پاره

sher va matneadabi

ورق پاره

sher va matneadabi

تو را صدایت کردم

در تاریکترین شبها دلم صدایت کرد

و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی

با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی

برای چشمهایم با چشمهایت

برای لبهایم با لبهایت

با تنت برای تنم

آواز خواندی

من با چشمها و لبهایت انس گرفتم

با تنت انس گرفتم

چیزی در من فروکش کرد چیزی در من شکفت

من دوباره در گهواره کودکی خویش به خواب رفتم

و لبخند آن زمانیم را باز یافتم